حسین پورقادری/ پُرواضح است که در عرصه «فرهنگ و هنر» تنها سخنان زیبای دولتمردان نیست که مورد قضاوت واقع میشود؛ بلکه تطبیق این سخنان با عملکرد و نمود آن در فضای تولیدات هنری است که مورد سنجش واقع شده و مجموع این تولیدات است که به عنوان میراث برجای مانده از «مُدل حُکمرانی» هر یک از دولتها در تاریخ ثبت و ضبط خواهد شد. ثبت و ضبطی که به صورت هرساله در فرایند «جشنوارههای فجر» قابل دسترسی و ملاحضه میباشد.
«جشنوارههای فجر» رویدادهای بسیار مهمی هستند که توسط «دولتها» به صورت سالانه برگزار شده و خروجی تصمیمات و عملکرد ایشان را در عرصه «فرهنگ و هنر» به نمایش میگذارد. نمایشی که برای همیشه در تاریخ قابل مرور و دسترسی بوده و کم و کیف آن در نسبت با «دبیر» این رویداد مهم هنری در تمامی حوزههای مختلف برگزاری آن، از «فیلم» و «تئاتر» گرفته تا «موسیقی» و «تجسمی» و ... تعریف و تبیین میشود.
از این جهت است که جایگاه «دبیر» و شان «دبیرخانه» در «جشنوارههای فجر» آنچنان مهم و پُراهمیت است که هر یک از معاونتهای موجود در مجموعه «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» سعی میکنند تا نزدیکترین شخصیت از لحاظ فکری به مجموعه دولت را برای قرارگرفتن در جایگاه «دبیری جشنواره فجر» در نظر گرفته و ایشان را در این مصدر مهم بگمارند.
پس اگر چه بهانه امسال متولیان فرهنگی در برگزاری «جشنوارههای فجر» تنها چندماه پس از شروع بکار «دولت سیزدهم» میتواند مورد قبول بسیار واقع شود؛ اما قطعا چنین عذری در میان خواص فرهنگی دارای مشروعیت نبوده و در این راستا «سی و دومین جشنواره بین المللی فیلم فجر» و کیفیت برگزاری آن موضوعی قابل دسترس است که نه تنها میتواند به خوبی اهمیت جایگاه «دبیر» در «جشنوارههای فجر» مشخص کند. بلکه میتواند کیفیت تغییرات صورت گرفته در عرصه مدیریت فرهنگی کشور را در مقطع زمانی بسیار محدود و چندماه پس از حاکمیت «دولت یازدهم» معین سازد. جشنوارهای که «دبیر» آن از ماهیت عاریتی برخوردار نبود و به خوبی توانست نوع نگرش و «مُدل حُکمرانی دولت حسن روحانی» را به اهالی سینما معرفی سازد.
قطعا اشتباه صورت گرفته در عدم تغییر و یا معرفی «دبیرهایی بیربط» با نوع نگرش «دولت سیزدهم» در مقطع برگزاری «جشنوارههای فجر ۱۴۰۰» موضوعی تمام شده است که طرح مجدد آن تنها به عنوان یک «عبرت تاریخی» میبایست مدنظر قرار گیرد. درس عبرتی پُرهزینه که به وضوح نشان داد، چگونه انتخاب «دبیرهای اشتباهی» و بعضا عاریت گرفته شده از «دولت حسن روحانی» سبب گردید تا به هیچ عنوان حِس «تغییر دولت» در جامعه هنری کشور ایجاد نشود و رایحه «دولت سیزدهم» در فضای کلی هیچ یک از «جشنوارههای فجر ۱۴۰۰» در زمینههای مختلف «فیلم» و «تئاتر» و «موسیقی» و «تجسمی» و ... به مشام نرسد!
«جشنوارههای فجر ۱۴۰۰» نمودی روشن از یک فرصت سوزی بزرگ بود؛ جشنوارههایی که به هیچ عنوان نتوانستند معنی و مفهوم «تغییر دولت» را به جامعه هنری کشور منتقل سازد و نوع نگرش «دولت سیزدهم» به هر یک از زمینههای «فیلم» و «تئاتر» و «موسیقی» و «تجسمی» و ... را بیان و تمایز این دولت را با «دولت حسن روحانی» معنایی حداقلی ببخشد. جشنوارههایی کمخاصیت و یا بیخاصیت که تنها در این دوره برگزار شدند و عملا هیچ دستآورد شاخصی به منظور قرار دادن فضای هنری کشور در مسیر «بازسازی انقلابی» نداشتند.
بدیهی است که اشتباه صورت گرفته در «جشنوارههای فجر ۱۴۰۰» و معرفی دبیرهای ناکارآمدی همچون «مسعود نقاش زاده» موضوعی است که تکرار آن در «جشنوارههای فجر ۱۴۰۱» نه تنها میتواند حیثیت «دولت سیزدهم» را مخدوش سازد؛ بلکه سبب میشود تا مبحث «بازسازی انقلابی» از ماهیتی تزیینی برخوردار شود که اساسا هیچ دغدغهای برای اجرایی شدن آن وجود ندارد.
امثال «مسعود نقاش زاده» از جمله شخصیتهای همسو با تفکر «دولت حسن روحانی» هستند که توانستند در سالهای حاکمیت «ژنرالهای بنفش» در مناصب مهمی همچون «معاونت فرهنگی و پژوهشی بنیاد سینمایی فارابی» و یا «دبیری شورای هماهنگی تولید سازمان سینمایی کشور» و «عضو شورای پروانه ساخت» و ... حاضر شوند و منشاء برکات زیادی برای اتزاق «طیف خاصی» شده و به عنوان تسهیلگر در برخورداری مادی و فراهم آوردن زمینههای لازم برای تولیدآثار سینمایی همان «طیف خاص» از بودجه بیت المال عمل نمایند. شخصیتهایی البته هوشمند و باخاصیت تطابق رنگ خود با محیط پیرامون که سبب میشود تا به خوبی بتوانند ظاهر خود را مطابق با علایق «دولت مُستقر» تغییر دهند و با شناخت صحیح از شرایط موجود، هیبتی «بیریش» و یا «باریش» برای خود بسازند! |
پس نباید فراموش نمود که امثال «مسعود نقاش زاده» از جمله «بانیان وضع موجود» هستند که اگر چه سعی دارند تا صورتی جدید از برای خود بسازند و با شکل و شمایلی تازه به حفظ منصب و بقای مدیریت خود در مناصب اجرایی وجاهت ببخشند؛ اما واقعیت ان است که نظایر ایشان از کمترین قرابت فکری و عقیدتی با آرمانهای مطرح شده در «دولت سیزدهم» برخوردار نبوده و اساسا بخشی از «بازسازی انقلابی» ناظر بر حذف چنین افرادی از ساختارهای مدیریت اجرایی کشور است!
شاید استفاده مجدد «دولت سیزدهم» از چهرهای همچون «مسعود نقاش زاده» به عنوان شخصیتی با ژست «آکادمیک» و به عنوان «دانشیار دانشکده تولید، دانشگاه صدا وسیما» را بتوان با طرح واژگانی همچون «قحطالرجال» توجیه نمود! اما لازم است تا پرسیده شود که آیا برای بقای مدیریت و حضور فردی ناشناس در میان اهالی سینما به اسم «مهران عباسی انارکی» نیز میتوان از واژه «قحطالرجال» استفاده کرد!؟ شخصیتی که کارشناس ارشد «مدیریت شهری» دارد و نه در تحصیلات و نه در کارنامه مدیریتی خود از کوچکترین ارتباطی با «صنعت سینمای» برخوردار نبوده و حضور به یکبارهاش در سمت مدیر عاملی «موزه سینمای ایران» تنها به جهت اعتماد و نزدیکی ویژهاش با «رییس سازمان سینمایی» در «دولت حسن روحانی» صورت پذیرفت!
بیشک اطلاق عنوان «بانیان وضع موجود» برای شخصیتی همچون «مدیر عاملی فعلی موزه سینما» خیلی بُزرگ است! و اساسا سطح سواد و مُدل مدیریت امثال ایشان به گونهای است که تنها میتوان از آنها به عنوان «ابزار دست» و مُهره اطاعت کننده از فرامین «بانیان وضع موجود» نام برد. با این همه لازم است تا پرسیده شود که چه ارتباط و قرابتی میان امثال چنین مدیرانی با مدیریت فرهنگی و هنری در «دولت سیزدهم» وجود دارد که همچنان به بقای ایشان در سمتهای یادشده انجامیده است. این در حالی است که «موزه سینمای ایران» در عهد مسئولیت «ژنرالهای بنفش» و حضور «دولت حسن روحانی» آنچنان ماهیت حیاط خلوتی از خود بروز داد که با جلوس هر مدیر جدیدی بر اریکه قدرت «سازمان سینمایی» نخستین تغییر مدیریت را شاهد بود و این مدعی را میتوان در رفت و آمدهای «محمد حیدری» و «علیرضا قاسم خان» در عهد مدیریت «حجت الله ایوبی» و پس از او «محمدمهدی حیدریان» مشاهده نمود. مدیرانی که در نهایت جای خود را به «مهران عباسی انارکی» در دوره مدیریت «حسین انتظامی» داده و عملا این مجموعه تخصصی مهم و گنجینه ارزشمند «صنعت سینمای ایران» را به استراحتگاه برخی مدیران و مجالی مناسب از برای جابجایی رقمهای خاصی از «بودجه سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» مبدل ساخته است.
«موزه سینمای ایران» بنگاهی توانمند است که به سبب فروش بلیط موزه، اجارهی فضایی به وسعت بسیار زیاد به کافیشاپها و غیره آن هم در بهترین نقطه تهران و همچنین در اختیار داشتن «سالن سینما» که قطعا درآمد ماهانه هنگفتی را برای این مجموعه به ارمغان میآورد و ... عملا یک «بنگاه اقتصادی» محسوب میشود. بنگاه اقتصادی قاعدتا توانمندی که نه تنها نیازمند کمک مالی و ارتزاق از بیت المال نیست؛ بلکه میتواند به عنوان یک حمایتگر مالی در صنعت سینمای کشور نیز عمل کند.
یکی از هوشمندانهترین اقدامات «ژنرالهای بنفش» در همان بدو حضور و ابتدای تشکیل «دولت حسن روحانی» قضیه افزایش سیصد درصدی!! بودجهی «موزه سینمای ایران» بود. اتفاقی قابل تامل که در بطن خود توانست علاوه بر بودجههای کسب شده از طریق «درآمدزایی» بخشی از بودجه «سازمان سینمایی» را به صورتی موجه و قانونی در جیب طیف مدیران معلومالحال این مجموعه قرار دهد و توان مالی ایشان را برای مخارج و هزینهکردهای خارج از چارچوب سازمانی افزایش دهد. شیوهای که تا به انتهای «دولت دوازدهم» ادامه داشت و در این راستا گزارش عملکرد «موزه سینمای ایران» در سال ۱۳۹۸ هجری شمسی و شیوه تحمیق افکار عمومی صورت گرفته برای توجیه چگونگی صرف بودجه ۲۵۳۳۵ میلیارد ریالی این مجموعه درآمدزا را میتوان به صورت مصداقی مورد بررسی قرار داد. موضوعی که با نمود بیشتری در سال ۱۳۹۹ هجریشمسی تکرار شد و به صورتی چشمگیر در گزارش عملکرد این مجموعه برای شش ماهه نخست سال ۱۳۹۹ هجریشمسی عیان گردید و موجب تنظیم سندی شد که در آن ردیفی به عنوان «هزینه ثابت نیروی انسانی؛ حقوق و مزایای قانونی و بیمه» درج گردیده است. ردیفی بدون هرگونه پیوست و ریز مخارج که رسما اعلام مینمود مبلغی معادل دو میلیارد تومان (۱۹۹۹۲ میلیون ریال) از بودجه بیت المال در ششماهه نخست سال ۱۳۹۹ هجریشمسی خرج نیروی انسانی مستقر در «موزه سینمای ایران» شده است! |
حفظ منصب و بقای مدیریت «بانیان وضع موجود» در عرصههای مختلف اجرایی، قطعا تبعات جبرانناپذیری را برای «دولت سیزدهم» به همراه خواهد آورد و عواقب «بُلندمدت» آن بسیار بیشتر از چیزی خواهد بود که امروزه و در «کوتاهمدت» رسانهای گردیده است. مدیرانی که حتی شاید همچون «مدیرعامل مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» در برخی زمینهها از رفاقت و یا حتی قرابت محدودی با برخی کارگزاران «دولت سیزدهم» برخوردار باشند؛ اما باید توجه داشت که اساس حضور در «دولت حسن روحانی» به معنی وجود زمینههای پیدا و پنهان رفتاری و عقیدتی و البته همسو با جریان حاکم بر این دولت است. پتانسیلهایی که موجب پذیرش شخصی در حلقه «ژنرالهای بنفش» میشود.
قطعا نوع نگرش «دولت حسن روحانی» در موضوعاتی همچون «ارزشهای اسلامی» ، «فرهنگ ایرانی» ، «اهداف کلان انقلاب اسلامی ایران» و ... در تضادی جدی با «دولت سیزدهم» خواهد بود و از این جهت تصوری محال است که مدیری بتواند هم در قوارههای حاکم و مُدل حُکمرانی در «دولت دوازدهم» بگنجد و کار کند و هم مُدل حُکمرانی «دولت سیزدهم» را بپذیرد و مبتنی بر آن عمل نماید و...
از این منظر تکرار حضور شخصیتی همچون «محمد حمیدی مقدم» بر مصدر مدیریت فرهنگی در «دولت سیزدهم» به معنی ابقای حضور افرادی همچون «محمدرضا بهشتی منفرد» و یا «مرتضی رزاق کریمی» و ... در ساختارهای مختلف و شریانهای اصلی «مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی» است. حضوری که قطعا نتیجهای جز ضعف و تضاد و یا در بهترین حالت، کاهلی و سستی در پیگیری معیارهای یاد شده مبتنی بر الگوی حُکمرانی «دولت سیزدهم» در عرصه سینمای مستند و تجربی و بالاخص عرصه انیمیشن به همراه نخواهد داشت.
ادامه دارد...
ارسال نظر